داستان دختری نوجوان به نام نعیما است که استعداد فوق العاده ای در نقاشی دارد. پدر این دختر یک ریکشاسوار است و با ریکشا که وسیله ای شبیه دوچرخه است مسافر جابجا می کند. پدر ناگهان بیمار می شود و صاحب ریکشا به دلیل عدم توانایی او در استفاده از ریکشا آن را پس می گیرد. پدر نعیما از او می خواهد که در راه استعداد خود یعنی نقاشی گام بردارد ولی نعیما تصمیم می گیرد به داکا پایتخت بنگلادش برود تا بتواند انجا کاری پیدا کند و کمک خرج خانه شود تا برای پدر دارو بخرند و دوره درمان او را تکمیل کنند و ...
جهت ارسال دیدگاه ، ابتدا در سایت لاگین کنید ورود به سایت