مادر زک در شهری شغلی پیدا کرده و آنها باید به آن شهر مهاجرت کنند. در شهر جدید زک با دختر همسایهاش هانا که پدری سختگیر و مستبد دارد آشنا شده و متوجه رفتار عجیب و ناعادلانۀ او با هانا میشود. یک شب زک در حالی جیغهای هانا را میشنود که درخواست کمک میکند؛ به همین دلیل با پلیس تماس میگیرد و ...
جهت ارسال دیدگاه ، ابتدا در سایت لاگین کنید ورود به سایت