آنا پس از درگذشت دوست صمیمی‌اش ایزی، به بوگر، گربه‌ی ولگردی که با هم بزرگ کرده‌اند، پناه می‌برد. با گذشت زمان، پیوند عمیقی بین آنا و بوگر شکل می‌گیرد. اما یک حادثه‌ی غیرمنتظره، زندگی آنا را دگرگون می‌کند و او را با ماجرایی عجیب و غریب روبرو می‌سازد و ...

در حالی که توماس و اسکار بسیار عاشق یکدیگر هستند، پس از بازگشت اولین فرزند خوانده خود به مادر واقعی‌اش، متوجه می‌شوند که ایده‌های متفاوتی در مورد معنای واقعی تشکیل خانواده دارند و ...

داستان این انیمیشن جذاب درباره دختر جوانی به نام "آشا" را روایت می‌کند که وقتی به همراه بز خود در حال پرسه زدن در جنگل است به یک ستاره‌ی برآورده کننده‌ی آرزوها برمی‌خورد و از او تقاضا می‌کند که یکی از آرزوهایش را برآورده کند. اما ...

بیست و پنج سال از قتل های وحشتناکی که در شهر آرام "وودزبورو" همه مردم را وحشت زده کرد، می گذرد. اما قاتل جدیدی با پنهان کردن هویت خود، وارد شهر شده و گروهی از نوجوانان را هدف قرار داده است و ...

وقتی که همسر جدید مردی ثروتمند با پسری خوشتیپ آشنا می شود، نقشه ای برای رسیدن به ثروت مرد می کشند، اما قاتل اجیر شده همه نقشه ها را برهم می زند و ...

داستان فیلم درباره زنی که یک اسب مسابقه ای را به ارث می برد و در تلاش است تا با استفاده از این اسب، وضعیت ناکام زندگی خود در جامعه بهتر کند ولی ....

کیسی طرحی را می چیند تا ایستگاه رادیویی اش را که دیگر شنونده ایی ندارد و شکست خورده است را دوباره زنده کند و ...

داستان فیلم درباره یک دانشجوی با استعداد است که هنری بالایی دارد.هنگامی که با مشکلات مالی مواجه می شود تصمیم میگیرد که ...

شاهزاده میا (ان هتوی) اکنون 21 ساله شده و برای اینکه بتواند تاج و تخت را به ارث ببرد، باید خود را برای ازدواج با اشراف زاده ای انگلیسی آماده کند...

وقتی مادر «میا ترموپلیس» (هاتاوی) اعلام می کند که پدر مرحومش، در حقیقت شاهزاده و صاحب تاج و تخت کشور کوچک اروپایی، «جنوویا»، بوده، در زندگی «میا» تغییر و تحول اساسی به وجود می آید: حالا «میا» تنها وارث آن تاج و تخت است و مادربزرگش، «ملکه کلاریس رینالدی» (اندروز) می خواهد آداب و رسوم اشرافی را به آن دخترک ناشی بیاموزد.

«کوین لومکس» (کیانو ریوز) یک وکیل مدافع جوان، بی‌باک و شکست ناپذیر ساکن شهری کوچک در فلوریدا است. او توسط قدرتمندترین شرکت حقوقی دنیا در نیویورک استخدام می شود و با وجود مخالفت مادرش که نیویورک را شهری پر از فساد می داند پیشنهاد کار را پذیرفته و بهمراه همسرش به نیویورک می رود. اما بزودی همسرش شروع به دلتنگی می کند و اسرار دارد که برگردند اما کوین در شغل جدیدش غرق شده و توجه کمتری به همسرش دارد. همسرش پس از مدتی اشباحی اهریمنی را در اطراف خود می بیند و رفته رفته دچار جنون می شود. او روزی ادعا می کند که رئیس کوین، «جان میلتون» (آل پاچینو) به او تجاوز کرده، اما در همان روز میلتون بهمراه کوین در دادگاه بوده است. کوین همسرش را در یک مرکز روانی بستری می کند اما پس از اینکه همسرش خودکشی می کند و مادرش حقایقی وحشتناک را در مورد میلتون بیان می دارد کوین در می یابد که میلتون خودِ شیطان است و نقشه های هولناکی برایش دارد...